سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش، بهترین زیبایی است . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :9
بازدید دیروز :1
کل بازدید :13947
تعداد کل یاداشته ها : 9
103/2/27
6:19 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
صابر[13]

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

 

سلام دوستای خوبم. گذر زمان باعث میشه آدم خیلی چیزهارو فراموش کنه حتی جزئیات خاطرات تلخ و شیرین کودکی رو، و تنها راه جلوگیری از فراموشی اونها نوشتنه. از امام هادی علیه السلام هم حدیثی در این باره داریم که می فرمایند: علم و تاریخ را ثبت کنید و بنویسید تا مانع از فراموشی آنها گردد.

دوستای عزیزم، من خودم از نوشتن خاطرات خیلی خوشم میاد، با خوندنشون حس خوبی بهم دست میده. گذر زمان و این زندگی ماشینی امروزی، فرصت فکر کردن به گذشته رو از آدمها گرفته و من فکر میکنم نوشتن این خاطرات می تونه کمک خیلی زیادی به آدمها بکنه تا بتونن هروقت که دوست دارن به خاطرات گذشته برگردن و تاریخ زندگیشون رو مرور کنن.

یه سری به گذشته ها میزنم و بعدش هم میخوام راجع به اهمیت وقت براتون صحبت کنم.

یادش بخیراون دوران بچگی، اصلا خستگی برامون معنی نداشت. جدا از هیاهو و شیطنت ها و شلوغ بازی های توی مدرسمون (دبستان شهیدبیک محمدی گالشکلام) وقتی پامون میرسید خونه و ناهارمون رو میخوردیم میدویدیم توو کوچه. یادمه مامان مهربونم هرکاری میکرد که من و داداشمو کنترل کنه تا سر ظهر نزنیم بیرونو یه کم بعد ناهار آروم بگیریم و استراحت کنیم نمیتونست مارو از قراری که برای بعد ناهار توی کوچه با بچه ها گذاشته بودیم منصرف کنه.

عاشق بازی و سرگرمی های کودکانه بودیم. از خلات بازی و قایم باشک و بالابلندی و دزد و پلیس توی کوچه گرفته تا بالا رفتن از درخت های کوچیک و بزرگ توی جنگل.از بازی کردن سیر نمیشدیم. یادمه یه روز با همین همبازی های توو کوچمون گفتیم بریم رودخونه شنا کنیمو از همون رودخونه بریم دریا و روی ماسه های کنار دریا فوتبال بازی کنیم. از رودخونه شنا کردیمو رفتیم سر دهنه ( مرز بین رودخونه و دریا) از اونجا هم شنا کردیم تا رسیدیم اونطرف آّب یعنی چمخاله و بعداز اون با همون وضع ( بدون لباس،فقط با شورت شنا ) به کنار دریا رفتیمو چندین ساعت بازی کردیمو غروب آفتاب که هوا داشت تاریک میشد از همون راه برگشتیم خونه. ولی آلان که میریم دریا بعد از یه مدت کمی 15 الی 20 دقیقه شنا کردن حوصلمون سر میره و از آب میایم بیرون. یا اون موقع ها که میرفتیم توو جنگل، توی باغ این و اون موقعی که باغ لوچین میشد (برداشت اصلی محصول) یا توو باغ خودمون هندونه و خربزه می کندیم و میخوردیم، اگه بگم هر نفری راحت 2 یا 3 تا هندونه رو میخوردیم باورتون میشه؟! نمیدونم چه معده ای داشتیم توو اون سن ! چقدر هم حال می داد. ولی الان یکی دو قاچ هندونه یا خربزه رو که میخوریم سیر میشیم و میریم کنار. یا اون موقع هایی که با بچه ها میرفتیم توو باغ عیسی کوه پیما آلوچه میکندیمو همونجا آتیش روشن میکردیمو روی آتیش هالی روه (ترشی آلوچه) درست میکردیم و میپختیمو میخوردیم. به ه ه ه که چه لذتی داشت، یا اینکه میرفتیم کنار رودخونه با میکال (قلاب ماهیگیری) ماهی کپور میگرفتیمو همون بالا کنار آب آتیش درست میکردیمو به سیخش میکشیدیمو کبابش میکردیم میزدیم به رگ، یا اینکه میرفتیم توو باغ موسی کوه پیما تا شب روی اون چمن ها فوتبال بازی میکردیمو قل میخوردیم اینور و اونور، یا اون روزایی که میرفتیم توو باغ غلامعلی شیرزاد بساط ارگ شارژی و باند و باطری قلمی و تنبک و طبل و ..خوانندگی راه مینداختیم و اینقدر توو جنگل داد میزدیمو میخوندیم که شعر و ترانه کم بیاریم و هنوز حنجره مون خسته نبود. آره دوستان من، واقعا چه دورانیه این بچگی. نمیدونم بچگی شما چجوری گذشت ولی دوران کودکی من بی نظیر بود.

میخوام بگم دوستای خوبم خاطراتتونو بنویسید، حتما یه جایی برای خودتون ثبتش کنید و گرنه اگه یکم بزرگتر و جوون تر شدید و سرگرم زندگی، دیگه نه وقتشو دارید و نه اون حوصله رو. خود من که الان میبینید دارم مینویسم 2 سال از تاریخ آخرین نوشتنم میگذره.غرق در زندگی شدم. چون زندگی مشترک و احساس مسئولیتش این شرایط رو میطلبه که آدم برای پیشرفت و ارتقاء خودش و زندگیش دائما تلاش کنه. حالا جدای از اینکه چچچچقدر باید برای شریک زندگیتون وقت بذارین و به فکرش باشین. پس دوستای عزیزم فقط توو یه جمله میگم قدر وقت خودتونو بدونین و ازش به درستی استفاده کنین.

وقت و جوانی با ارزشترین سرمایه ایه که در اختیار انسان قرار داده شده. یکی ازش به بهترین نحو استفاده میکنه و یکی دیگه به بطالت میگذرونه.شما سعی کنید جزء گروه اول باشید. به قول این شعر معروف در جوانی پاک زیستن شیوه ی پیغمبریست ، ور نه هرگبری زپیری میشود پرهیزکار. بله عزیزان. عاقل اونیه که از تجارب خوب دیگران برای موفقیت و پیشرفت خودش استفاده کنه. پس دوستای خوبم، شما هم به این تجارب من توجه کنید و قدر وقت با ارزشتونو بدونین. یادمون نره که زندگی مثل امتحانیه که توی یه قصر زیبا و مجلل داره برپا میشه. وقتی برگه سوالهارو پخش میکنن یه سری آدمها به سرعت مشغول جواب دادن به سوالها میشن ولی یه سری های دیگه اینقدر سرگرم زیبایی ها و تزئینات داخل قصر میشن که به کلی حواسشون از امتحان پرت میشه و غافل از اینکه یهو داد میزنن وقت تمام شد، ورقه ها بالا ! به امید موفقیت و خوشبختی همه جوونها علی الخصوص جوونهای خوب گالشکلام. تا یه فرصت دیگه خداحافظ.


92/10/25::: 9:42 ص
نظر()
      عقل